گفتی ازعشق خود این خانه را لبریز کن
گفتم به چشم
گفتی ازبیگانگی با قلب من پرهیز کن
گفتم به چشم
گفتی اهنگ صدا راگرم و مهرامیز کن
گفتم به چشم
عاشقت هستم منو گردن به فرمان می نهم
دل که قابل نیست راحت در رهت جان میدهم
گفت در قلب خودت عاشق سرا بر پا مکن
گفتم به چشم
درب این خانه به روی هر قریبی وامکن
گفتم به چشم
گفت تا چشمت به چشم دلربایی میخورد
بی سبب دل رااسیردست رویاها مکن
گفتم به چشم
پس تو چی................